
«یک سال پس از زلزلۀ کرمانشاه» در دانشگاه علامه طباطبائی آسیب شناسی می شود
نامش ماردین است. از کودکان سرپل ذهاب. می گوید وقتی زلزله آمد، شامم را خورده بودم و می خواستم بخوابم که صدای ترسناکی آمد. همه بیرون پریدند و فریاد می زدند. من هم فرار کردم. خانه مان فرو ریخت. آن شب دائیم مهمان ما بود. دایی زیر آوار ماند. همه از خدا کمک می خواستیم و فقط خدا را صدا می زدیم. من فقط توانستم ایلیا برادرم را نجات دهم. اما داییم را... .
ادامه مطلب