یادداشت دکتر غلامرضا ذکیانی بهمناسبت سالروز ولادت علامه محمد حسین طباطبایی؛
نکتهها و فرازهایی از زندگی«علامه محمد حسین طباطبایی»

به گزارش روابط عمومی، دکتر غلامرضا ذکیانی، رئیس دانشکده ادبیات فارسی و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبائی، بهمناسبت سالروز ولادت «علامه محمد حسین طباطبایی»، در یادداشتی نوشت:
علامه طباطبائی 26 اسفند 1281 در تبریز به دنیا آمد و 24 آبان 1360، در 79 سالگی از دنیا رفت. امروز که بیش از 43 سال از درگذشت علامه میگذرد، بیش از هر زمان دیگر به اندیشهها و رویکردهای ایشان احساس نیاز میکنیم. علت این احساس نیاز چیست؟ و رمز افقگشایی علامه کجاست؟ در این نوشتار به سه نکته از زندگی پربار ایشان اشاره میکنیم، شاید پرتوی بر این مسئله بسیار مهم افکنده شود.
1- علامه پیش از تألیف «تفسیر المیزان» در 20 جلد، به نگارش یک تفسیر روایی با نام «تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن» در شش جلد مبادرت ورزیده بود. این تفسیر از ابتدای قرآن تا سوره توبه را در بر داشت. از عنوان این تفسیر دو نکته برداشت میشود: یکی تسلط علامه بر میراث روایی و دیگری رویکرد ایشان برای یافتن راهکاری جهت نشان دادن توافق بین قرآن و حدیث. این نکته نشان میدهد که علامه تسلط کافی بر سنت حدیثی ما داشته است و با این وجود، در المیزان رویکرد تفسیر قرآن با قرآن را اتخاذ کرده است.
2- علامه جزو دانشمندان پرکار بود، آیتالله زنجانی در این مورد میگوید: «از ویژگیهای ایشان دقتی بود که در صرفهجویی در وقت داشتند. «تفسیر المیزان» را که مینوشتند، پیشنویس نداشت، ابتدا بینقطه مینوشتند، بعد که مرور میکردند، مجددا آن را نقطهگذاری میکردند. سؤال کردیم که چرا اول بینقطه مینویسید؟ فرمودند: «من حساب کردهام اول که بینقطه مینویسم و بعد که در هنگام مرور نقطه میگذارم چند درصد در وقتم صرفهجویی میشود.»(1) بنابراین علامه قدر ساعات بلکه دقایق عمر خود را به خوبی میدانست. ولی با این وجود، علامه هر دو هفته یکبار به همراه دکتر دینانی با اتوبوس از قم به تهران میآمد تا با هانری کربن دیدار کند. علت تحمل چنین مشقتی از سوی علامه چه بوده است؟ بهتر است رمز این رفتار عجیب را از زبان خود ایشان بشنویم.
دکتر دینانی در این مورد میگوید:
«اندکی پیش از انقلاب بعضی از دوستان انقلابی ما که لازم نیست اسم ببرم به من و آقای صائنی زنجانی گفتند که این جلسه و تشکیل آن از اول، کار درستی نبود برای اینکه بعضی از دوستان جلسه شما اینطور و آنطورند و خود هانری کُربَن را هم ما نمیدانیم کیست!… ما تا حالا تحمل کردهایم ولی الان که قبل از انقلاب است و چیزی به انقلاب نمانده صلاح نیست که ادامه پیدا کند. شما به علامه طباطبایی بگویید که جلسه را تعطیل کند» ابراهیمی دینانی ابتدا به دو دلیل از بیان این مسئله به علامه هراس داشته است: نخست اینکه از استادش شرم میکرد و دیگر اینکه خودش نیز میل نداشت تا این جلسات تمام شود. بعدها اما به دلیل فشار همین آقایان محبور میشود تا مطلب را به علامه بگوید. ادامه روایت از کتاب «سرشت و سرنوشت» این چنین است: «خدمت علامه عرض کردم: «آقا دوستان پیش من آمدهاند و میگویند: صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا کند.» من الان وقتی آن صحنه و آن لحظه یاد میآید ناراحت میشوم و گریهام میگیرد. ایشان یکدفعه حالش بد شد و رعشه مختصری که دستشان داشت، چند برابر شد و لبهایش لرزید و صورتش قرمز شد. وقتی آن چهره ایشان به خاطرم میآید ناراحت میشوم و گریهام میگیرد. ایشان چیزی نگفت. چهار پنج دقیقه سکوت کرد و فقط چندبار گفت: عجب، عجب، عجب! بعد جملهای گفتند که خیلی عجیب بود. ایشان فرمودند: «من به عنوان شخصی که در گوشهای نشستهام و چیز مینویسم، تنها راه من به جهان و تفکر جهانی و اینکه در جهان چه میگذرد، این جلسه است. تنها راه من به تفکر جهانی این یک جلسه است، این را هم نمیتوانند برای من ببینند.»(2)
بنابراین یکی از مهمترین دلایل تحمل مشقتهای برگزاری نشستهای علمی میان علامه و هانری کربن، آشنایی و تعامل با جهان اندیشه بود. این موضوع را به خوبی میتوان در مواجهه علامه با مارکسیسم در آثار ایشان به ویژه در «اصول فلسفه رئالیسم» مشاهده کرد. اگر این گشودگی علامه به روی دیدگاه دیگران نبود، قطعا شاهد این همه خلاقیت و نوآوری در آثار ایشان نبودیم.
3- علامه در عصری که اغلب دانشمندان حوزوی به فقه و اصول اشتغال داشتند، تمام همّ خود را صرف تفسیر، فلسفه و دفاع عقلانی از دین کرد. این رویکرد علامه در آن روزگار از چنان غرابتی برخوردار بود که آیتالله العظمی خوئی از آن با عنوان تضحیه یعنی قربانی کردن خود یاد کرده است.(3)
موضوع بسیار مهم «مهجوریت قرآن» در حوزه های دینی از دید تیزبین علامه پنهان نمانده و در جلد پنجم المیزان بدان تصریح میکند؛ ایشان در باره جایگاه قرآن در دروس حوزوی مینویسد:
«این راهى که امت در مورد حدیث پیش گرفت یکى از عواملى است که در قطع رابطه علوم اسلامى یعنى علوم دینى و ادبى از قرآن کریم اثرى به سزا داشت، با اینکه همه آن علوم به منزله شاخ و برگها و میوههاى درخت طیبه قرآن و دین بود، درختى که اصلش ثابت و فرعش در آسمان است و به اذن پروردگارش میوهاش را در هر آنى مىدهد، چون اگر در باره این علوم دقت به خرج دهى خواهى دید که طورى تنظیم شده که پیدا است گویى هیچ احتیاجى به قرآن ندارد، حتى ممکن است یک محصّل، همه آن علوم را فرا بگیرد متخصص در صرف و نحو، بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول بشود، و همه این درسها را تا آخر بخواند و قهرمان این علوم نیز گردد، و حتى به پایه اجتهاد نیز برسد، ولى قرآن را آنطور که باید نتواند قرائت کند، و یا به عبارتى اصلا دست به هیچ قرآنى نزده باشد، پس معلوم مىشود از این دیدگاه هیچ رابطهاى میان آن علوم و میان قرآن نیست و در حقیقت مردم در باره قرآن به جز قرائت هیچ وظیفهاى ندارند، و العیاذ بالله قرآن ارزشى جز خواندن و یا آویزان کردن به گردن نوزاد ـتا از حوادث ناگوار محفوظ بماندـ ندارد، پس شما خواننده عزیز اگر از این قسم مسلمانان هستى عبرت بگیر و در رفتارت با قرآن تجدید نظر کن».(4)
شاید تامل در این قبیل ملاحظات، پرتوی بر عظمت بیبدیل علامه طباطبایی از یکسو و لزوم مراجعه عموم و حوزههای علمیه به روش ایشان بیفکند.
به امید آن روز.
1. https://www.hawzahnews.com/news/978185
2. کریم فیضی، سرشت و سرنوشت، انتشارات اطلاعات، ص248
3. مرتضی مطهری، ده گفتار، انتشارات صدرا، ص190
4. طباطبائی، ترجمه المیزان، ج5، ص450
نظر شما :