برای کارمند دانشگاه علامهطباطبائی که اعضای بدنش اهدا شد؛
سرافراز، سرافرازانه از میان ما رفت/ خداحافظ آقای جباری! مرد خوشاخلاق و خندهروی دانشگاه
به گزارش روابط عمومی، اهل میانه بود و 46 سال بیشتر نداشت. خوشلبخند و مهربان بود. هروقت که یکی از کارمندان، دانشجویان و یا استادان را از دور میدید با احترام و خوشرویی به استقبالشان میرفت. شاید به همین خاطر است که وقتی در روزهای میانی آبان ماه گفتند آقای جباری، کارمند باسابقه و با اخلاق حفاظت فیزیکی حراست دانشگاه چشم از این دنیا فرو بسته است همه در شوک و حیرت فرو رفتند و دانههای اشک از چشمان همه سرازیر شده بود. از دست دادن همکار، آن همنشین روزهای کاری، آن دوست و همراهی که ساعات زیادی از روزهایمان را با او گذراندیم، زخمی عمیق بر قلب ما میگذارد. همکار ما، کسی که دیگر کنارمان نیست، یادگاری از روزهایی است که با هم تلاش کردیم، خندیدیم و دست در دست هم برای توسعۀ دانشگاه عزیزمان پیش رفتیم.
سرافراز، هر روز با لبخندی از صمیم قلب به ما سلام میکرد اما اکنون فقط خاطرهای شیرین از او باقی مانده است. حضورش برای ما امنیت و آرامشی بود. در کنارش بودن، باعث میشد که کارهای سخت هم ساده به نظر برسند و سختیهای کار با حضور و همراهی او رنگ ببازند.
از دست دادن او، تلنگری به همۀ ماست که چقدر زندگی ناپایدار و کوتاه است و باید قدر لحظات و افرادی را که در کنارمان هستند بدانیم. نبودنش مانند خلأیی است که انگار هیچگاه پر نمیشود. هر جا که میرویم، به یاد حضور گرم و صمیمی او میافتیم و سکوت او را در میان خود حس میکنیم. خاطرات روزهایی که در کنار هم خندیدیم، اکنون ارزشمندتر از هر زمان دیگری به نظر میآیند. در روزهایی که خستگی و ناامیدی بر ما غلبه میکرد او با امید و انرژی مثبت خود به ما انگیزه میداد و اکنون که در میان ما نیست، جای خالی او همچنان احساس میشود. این جای خالی، درس بزرگی برای همه ماست که چقدر باید قدر حضور یکدیگر را بدانیم.
نوعدوستی و عشق بیقید و شرط این همکار عزیز، زمانی دوچندان، خود را نشان میدهد که پس از مرگ مغزی او، خانوادۀ این انسان بزرگ، دست به «تصمیمی بزرگ» میزنند. تصمیم بزرگ، یعنی تصمیم به اهدای اعضای بدن او برای ادامۀ زندگی دیگری! هنوز چیزی در این دنیا وجود دارد که میتواند امید را به ارمغان بیاورد، تصمیمی بزرگ، انسانی و سرشار از عشق. این هدیهای است که در دنیای مرگ، «زندگی» میسازد. سرافراز حتی در اوج تاریکی، همچنان نور امید افشاند.
وقتی اعضای بدن او به زندگیهای دیگر میرسند، زمانی که در دل دیگری قلبی تازه میتپد یا چشمهایی برای دیدن دوباره جهان باز میشوند، میفهمیم که او هنوز در این جهان حضور دارد. حتی وقتی جسمش خاموش میشود، روحش در هر نفس و در هر ضربان قلبی که به دیگران هدیه میدهد، زنده میماند.
تصمیم به اهدای عضو، تصمیمی است که نیازمند شجاعت و قدرت روحی بالایی است. این تصمیم میتواند به خانوادهها این آرامش را دهد که حتی در سختترین لحظات، عشق و یاد عزیزشان در قلبهای دیگری ادامه مییابد. این اقدام نهتنها به اهداکننده آرامش میبخشد، بلکه به خانواده او نیز حسی از معنویت و آرامش درونی میدهد. حسی که نشان میدهد عزیز از دست رفته آنها همچنان با قلبی مهربان در بدن دیگری به زندگی ادامه میدهد.
زندگی همواره در حرکت است. هر پایان، خود نقطه شروعی است برای امری بزرگتر و والاتر. این تصمیم، تصمیمی است که در آن، مرگ با زندگی در آغوش هم مینشینند، به یاد میآورند که انسانها هرگز کاملاً نمیمیرند؛ بلکه در قلب و زندگی دیگران ادامه میدهند.
روزی که سرافراز، سرافرازانه از بین ما رفت و محدثه و مهدیه دو دختر دلبندش را تنها گذاشت، قسمتی از قلب ما نیز با او رفت. اما روح او در کنار ما و در کارهایی که با عشق و همدلی انجام میدهیم، همچنان زنده خواهد بود. او به ما یاد داد که چگونه با محبت زندگی کنیم و از لحظاتمان لذت ببریم. باشد که یاد و خاطرهاش همیشه در کنارمان باشد و یادآوری کند که او هرگز فراموش نخواهد شد.
نظر شما :